سید هاشم اورعی میرزمانی

مدیر عامل شرکت بهین ارتباط مهر

عضو هیئت علمی دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف

مرکز کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف سعی داشته تا با نگارش کتاب سی کارآفرین، قدمی در راستای انتقال تجربیات کارآفرینان و مفاهیم کاربردی کسب و کار بردارد. مجری این طرح گروه تولید محتوای کی نگار بوده و در ادامه بخش هایی از مصاحبه با آقای دکتر سید هاشم اورعی میرزمانی  آورده شده است.

بنده سید هاشم اورعی میرزمانی هستم. در سن ۱۵ سالگی برای تحصیل به انگلستان رفتم. در سال ۱۳۶۴ مدرک دکتری مهندسی برق را از دانشگاه کمبریح گرفتم و بلافاصله به ایران برگشتم. از سال ۶۴ تا ۷۰ در دانشگاه فردوسی مشهد بودم و از سال ۷۰ در دانشگاه صنعتی شریف، استاد گروه قدرت دانشگده مهندسی برق هستم.

این در واقع از بعد آکادمیک است. اما به خاطر اینکه در یک خانواده صنعتی بزرگ شده ام، همیشه به این فکر می کردم که بنا نیست فقط مقالاتی را به مقالات موجود اضافه کنم، بلکه اگر در نوشتن مقالات یا در publication  آنها نقش داشته‌ام ، آن دسته از مقالاتی باشد که حداقل من بتوانم در ابتدای کار مجسم کنم یک روزی آن هم نه در ۲۰۰۰ سال بعد، مثلا در یکی دو دهه آینده ، به کارگرفتن نتایج آنها در کشور خودمان فراهم باشد. من قصد ندارم صرفا برای جلو بردن مرزهای دانش در دنیا کار تحقیقاتی کنم، چون معتقدم این کار در آمریکا، ژاپن و در جاهایی مثل آنها به نتیجه می رسد، تبدیل به فناوری و کالا می شود و سپس با قیمت گزافی به ما فروخته خواهد شد.

لذا معمولا پروژه هایی را کار می کنم که بتوانم مجسم کنم در آینده نزدیک در کشور خودمان قابل کاربرد باشد. در این راستا شرکت های متعددی را تاسیس کردم. از سال ۶۵ تا ۶۷ شروع به تاسیس شرکت ها کردم و بیشتر در زمینه تولید بوده و به خاطر اینکه من یک دانشگاهی هستم ، ویژگی مشترک این شرکت ها اینست که تقریبا هیچ کدام از آنها فناوری و لیسانس نخریدند.

بنده در حال حاضر ۱۲ اختراع ثبت شده در کشور دارم و معمولا جوانان را به ایجاد فناوری تشویق و حمایت می کنم، چونکه معتقدم تقریبا فناوری قابل خریدن نیست بلکه فناوری باید تولید شود.

غیر از کارهای صنعتی من موسس یک دانشگاه غیر انتفاعی به نام دانشگاه صنعتی سجاد در مشهد هستم. اینکه چرا من در کشور خودم کارآفرینی انجام ندهم و بروم در کشورهای دیگر کارآفرینی کنم ، از دو زاویه می توان به آن نگاه کرد. اول اینکه من می توانستم بروم یا شاید می توانم بروم در کشورهای دیگر اینکار را انجام دهم که مشکلات کمتری داشته باشد. بر روی شاید تاکید می کنم زیرا قطعت آنجا نیز همه چیز آماده نیست و این یک مسئله شخصی است. 

اگر بروم در آمریکا مسئول ناسا بشوم و صدتا ماهواره دیگر نیز به قضا بفرستم و خیلی هم موفق باشم، آنقدر احساس رضایت درونی نخواهم داشت در مقایسه با وقتی که در مملکت خودم یک واحد صنعتی کوچک راه اندازی کنم و حدود ۵۰ نفر را به کار بگیرم. به خاطر میل باطنی خودم در این مملکت کار می کنم و هیچ منتی هم به هیچ کسی ندارم.

بنا نیست که همه برنامه ریزی ها را براساس نفت بگذاریم، ما باید کشوری بشویم که بدون توجه به منابع زیر زمینی موجود از رشد اقتصادی قابل قبولی برخوردار شویم.

رشد پایدار اقتصادی ۵ تا ۱۰ درصدی فقط از فروختن نفت به دست نمی آید. هنر ما باید این باشد که از داده های خدادادی و منابع انسانی خود به طور صحیح استفاده استفاده و فرآوری کنیم و به رشد اقتصادی برسانیم. اگر کارآفرینی نکنیم این زنجیره قطع خواهد شد.

یک روزی جلسه‌ای از طرف وزارت علوم در رابطه با کارآفرینی در هتل طرقبه مشهد برگزار شده بود و ما به همراه مسئولان دانشگاه سجاد به آن جلسه رفتیم، شخصی که برای سخنرانی دعوت شده بود یک فرد صنعتی نبود بلکه از طرف وزارت علوم بود. ۱۰ دقیقه که از آغاز سخنرانی ایشان گذشته بود از جلسه خارج شدم. یکی از همکاران من بعد از چند دقیقه آمد و به من گفت چرا از جلسه خارج شدی؟ من به او گفتم باور کن دیگر توان و تحمل نشستن و گوش دادن به حرف‌های این شخص را نداشتم. من به شوخی یا جدی می‌گویم بیشتر کسانی که در مملکن ما در حوزه کارآفرینی اظهار نظر می‌کنند و نسخه می‌پیچنئ خودشان بیکارند. تنها اشخاصی که ۵۰ سال کار واقعی کرده باشند می‌توانند مطلبی را منتقل نمایند.

تعریف من از کارآفرین کسی است که ببینیم چه میزان فناوری را به رشد اقتصادی یا به محصول و خدمات تبدیل نموده است. برای مثال این فرآیند مانند چرخ‌گوشتی است که ورودی آن داشن و فناوری و خروجی آن میزان ثروت حاصله است. برای کارآفرینی باید معیار اندازه‌گیری داشته باشیم و به حرف و حدیث نمی‌توان گفت بنده کارآفرین هستم. خلاصه بیاییم کارآفرینی را دستگاهی در نظر بگیریم که ورودی آن علم، دانش، تحقیقات و فناوری است و از آن طرف بررسی کنیم که چقدر ثروت و پول حاصل می‌شود و تا چه میزان رشد اقتصادی خواهیم داشت.

سرانه تولید ناخالص داخلی ما با وجود منابع خدادادی پایین است در نتیجه یک جای کار ایراد دارد. حقیقت این است که تمام دارائی‌های مملکت ما یعنی نفت و گاز و امثال اینها در سیستم دولتی متمرکز شده و یک سری مدیران دولتی نیز مسئول تخصیص و مدیریت این دارائی‌ها هستند. سیستم دولتی بنا نیست به رشد اقتصادی بالایی برسد. تقریبا کشوری نداریم که همه امور دست دولت باشد و به صورت دائم و پایدار با رشد اقتصادی همراه باشد. چرا؟ به دلیل اینکه دولت‌ها ذاتاً نباید به دنبال رشد اقتصادی باشند بلکه دولت‌ها در صدد حفظ امنیت و فراهم کردن شرایط برای رسیدن به رشد اقتصادی هستند و از آنجائی که در مملکت ما همه چیز دولتی است، در  این شرایط ما هرگز به رشد اقتصادی مطلوب نخواهیم رسید.

یکی از مسائل بسیار مهم که در مملکت ما کمتر به آن پرداخته می‌شود و مخصوصاً جئان‌ها کمتر به آن توجه می‌کنند و یکی از عوامل مهم در عدم موفقیت تیم‌های نوپا است، این است که ما از بازار شروع نمی‌کنیم. اصول کار می‌گوید اگر من می‌خواهم یک کار جدیدی را شروع کنم یا یک کالا و خدمات جدیدی را ارائه دهم ، راهش این نیست که ابتدا آن را بسازم و بعدا بگویم من از فلان دانشگاهم، چنین و چنانم و این جنس را تولید کرده‌ام و آقای دولت این را با فلان قیمت از من بخر و سود را نیز خودم تعیین کنم. قوانین بازار را نمی‌توانیم به میل خود عوض کنیم. قدم اول این است که کسی که می‌خواهد کارآفرینی کند دنباله‌رو بازار و قوانین آن باشد. به عبارت دیگر باید بر مبنای تقاضا کار صورت گیرد. باید با توجه به شرایط بازار تولید صورت گیرد.

در درجه بعدی سرمایه قرار دارد. جذب سرمایه خودش بخشی از کار است. از اول اشتباه است که همه مثلا فقط متخصص برق باشند و با هم شریک شوند و یک دستگاه برقی بسازند و نتوانند آن را بفروشند یا برای تولیدش تامین مالی کنند.

به عبارت دیگر سرمایه بخشی از کار است و قرار نیست با نذورات تامین شود یا پدر پولدار بدهد. همانگونه که یک مهندس در آزمایشگاه نقشه طراحی می‌کند و برای کارش تحقیق و توسعه انجام می‌دهد، فرد متخصص دیگری باید با بازار سرمایه ارتباط برقرار کند و سرمایه را بدست بیاورد و تامین کند.

من معتقدم دروسی مانند اقتصاد مهندسی، مدیریت ، Finance، Marketing  برای دانشجویان لازم هستند. من همیشه به دانشجویان تحصیلات تکمیلی خودم توصیه می‌کنم که از دانشکده مدیریت و اقتصاد درس بگیرند. مهندسی که فقط درس مهندسی خوانده باشد و بویی از اقتصاد، مدیریت و کارآفرینی نبرده باشد هیچ ارزشی برای این مملکت ندارد. ما در دانشگاه باید این شهامت را داشته باشیم که بگوییم تمام کشور به حل معادلات  دیفرانسیل خلاصه نمی‌شود و آنها باید به کار گرفته شوند تا در نهایت به رشد اقتصادی منتهی شوند. متاسفانه در هر دانشکده همه مسائل را تک بعدی و فقط از دید همان رشته می‌بینیم.

درباره تحریم‌ها خیلی فکر کرده‌ام که بلاخره تحریم خوب است یا بد، به این نتیجه رسیده‌ام که هیچکدام. تحریم یک تیغ دولبه است و هم اشکالاتی دارد و هم منافعی و ایکاش می‌توانستیم در سطح دولتی و قانونگذاری به گونه‌اای حمایت می‌کردیم که بیشترین منافع را از تحریم می‌بردیم. تحریم علی‌رغم اینکه کار را سخت می‌کند، کاهش ورود مواداولیه را باعث می‌شود، کاهش واردات تکنولوژی و صادرات و غیره را در پی دارد ولی تجربه نشان داده است که هرگاه هر چیزی را که نیاز داشته‌ایم از خارجی‌ها خریده‌ایم به معنای واقعی رشد صنعتی نداشتیم.

ارتباط میان دانشگاه و صنعت در مسیر صحیحی قرار ندارد. تا وقتی که ارزی بوده و تحریم نبوده و درب ورود همه نوع کالایی باز بوده، پس به طور طبیعی همه به دنبال راه آسان می‌وند که جنس را به جای اینکه تولید کنند و فناوری را توسعه دهند، خریداری کنند. انگیزه‌ای هم نبوده، تشویقی هم در کار نبوده است و سیاستگذاری هم غلط بوده است. اگر از طرف صنعت به این مقوله نگاه کنیم، باید نیازهای واقعی و محدودیت‌های زمانی را ببینیم. اگر یک نفر از صنعت به دانشگاه برود می‌بیند که افرادی به اسم استاد دانشگاه مثل بنده آن بالا نشسته‌اند و همه عمرم هم عادت کرده‌ام که من گفته‌ام و بچه‌ها نیز نوشته‌اند و از همان‌ها هم امتحان گرفته‌ام و اجازه اینکه ممکن است درست نباشند را نیز به کسی نداده‌ام. اکثریت نیز در صنعت نبوده‌اند. دانشگاه محیط بسته‌ای شده که با بیرون ارتباط ندارد.

اگر میخواستم یک پولی را بدهم دست یک گروهی که با آن کار کنند و پول در بیاورند آخرین گروهی که به آن پول می‌دادم طبقه دانشگاهی بود. من می‌گویم دانشگاه ما باید فقط سر کلاس رفتن را کار نداند ، در صورتیکه الان می‌داند و سفارش من به دانشگاهیان اینست که کور خودش و بینای مردم نباشد.