محسن آزمایش خیلی زندگی عجیب و جالبی داره، آدم زندگیشو که نگاه میکنه با خودشش میگه یه نفر چقدر میتونه با ظرفیت وصبور باشه، چقدر میتونه قوی باشه، چقدر میتونه الهام بخش باشه. خیلی انگیزه میخواد محسن آزمایش بودن. درسته داستان زندگی کاریش آخرش اونجوری که دلش میخواست نشد، اونجوری تموم نشد که حقش بود ولی وقتی با دقت بهش فکر میکنی به این نتیجه میرسی هر کاری دلش میخواست کرد، به هرچی دلش میخواست رسید، هرچند که از دستشون داد ولی زندگیش یه زندگی کارآفرینانه تمام و کمال بود. همون چیزی بود و همون جوری بود که یه کارآفرین صنعتی باید باشه.
سال ۱۳۳۶، یه کارگاه صندلیسازی تو محله تهراننو به طرز مشکوکی آتش گرفت. محسن حاصل سالها کارگری سخت تو کارگاههای آهنگری مختلف رو تبدیل به سرمایهای کرده بود و این کارگاه رو برای گذران زندگی راهاندازی کرده بود. ولی خیلی ناگهانی تو یک شب همه چیز دود شد و رفت هوا. این اتفاق ولی باعث نشد محسن کلا خودشو ببازه، اون تازه بعد از خاکستر شدن همه دار و ندارش، با قدرت بیشتری ادامه داد تا بتونه به آرزوهاش برسه. اون تونست دوباره روی همون خاکسترها، یه کارخونه دیگه تاسیس بکنه و خط تولید لوازم خانگی رو راه بندازه. کاری که تو اون سالها رقبای زیادی داشت. سالها بعد محسن به یکی از میلیونرهای ایرانی تبدیل شد. پسری که یه روزی به نان شبش محتاج بود، اسم خودش و محصولاتی که تولید میکرد همه جای ایران و خاورمیانه معروف شده بود. اون محسن آزمایش بود. آدم سختکوشی که تو فاصله ۲۰ سال تبدیل شد به یه صنعتگر موفق. اما روزگار و شرایط باهاش سر سازگاری نداشت و آخر هم تو غربت و ناامیدی از دنیا رفت.
از تولد تا ورود به کار
۱۳۰۴ بود که رضا شاه پهلوی به صورت رسمی سلطنت خودش رو شروع کرد،۱۳۰۴ میشه کی؟ میشه تقریبا وسط دوره تموم شدن جنگ جهانی اول و شروع جنگ جهانی دوم. میشه دوره جکومت استالین و موسولینی، میشه دوره ای که مصرف الکل تو آمریکا ممنوع بود و موسیقی جز محبوب.
تو این دوره یه خانوادهای روحانیزاده اما خیلی فقیر توی تهران داشتن زندگی میکردن و همون سالی که رضاخان پهلوی به سلطنت میرسه، این خانواده صاحب یه پسری میشن که اسمشو میذارن محسن . اینکه هر ایرانی باید یه نام خانوادگی داشته باشه هم از سال ۱۳۱۳ اومد تو قانون مدنی و به مرور زمان هم برای همه ایرانیا یه نام خانوادگی انتخاب شد.
خانواده محسن هم به درخواست پدرخانواده، اسم فامیلی اشتهاردیان رو انتخاب کردن. با وجود وضع مالی نامناسبی که داشتن، چندتا بچه هم ماشالا آورده بودن و همین باعث میشد که نتونن از پس هزینههای تحصیل همه اونها بربیان. محسن هم فقط تونست تا کلاس چهارم دبستان درس بخونه.
حالا وسط این همه مشکلات خانواده و فقر و بدبختی، وقتی محسن نوجوان بود، پدرش هم فوت کرد و این اتفاق ناگوار باعث شد که بار مسئولیت بیفته رو دوش بچه بزرگتر.
محسن وقتی فقط یازده سالش بود، وارد بازار کار شد. اون هم نه یه کار آسون و مناسب سن و سالش، کار تو یه کارگاه آهنگری. اون مجبور بود سخت کار کنه که بتونه هزینههای زندگی خانواده را تامین کنه.
جسش یکم نحیف بود و خیلی برو بازو نداشت، واقعا هم از یه یچه ی یازده ساله همین انتظار میره دیگه، انتظار نداریم که آمادگی بدنی کار آهنگری داشته باشه، آهنگری واقعا کار سخت و طاقت فرساییه برای آدمای ورزیده دیگه چه برسه به یه بچه نوجوون، مخصوصا اگه بخواد دستی انجام بشه. یعنی به همون شیوه سنتی که بخواد آهنو داغ کنه و بکوبه و دوباره داغ کنه بکوبه و شکلش بده. رو همین حساب صاحب کارگاه میگه که من موافق نیستم اینجا تو کارگاه من بخوای به کارت ادامه بدی، نمیتونی، برو دنبال یه کار راحت تر.
محسن ولی با کلی انگیزه و یه خانواده ای که به کارکردنش احتیاج داشتن و هزارتا کمبود و سختی و بدبختی مجبور بود این کارو نگه داره و اصرار کرد که چند وقت اونجا بمونه و کار کنه اگر از کارش راضی بودن نگهش دارن اگه راضی نبودنم که شمارو به خیر و مارو به سلامت.
همونطور که احتمالا حدس زدید محسن موند و کار کرد و تونست خودشو تو یه مدت کوتاهی اثبات کنه. صاحب کارگاه قبول کرد اونجا بمونه و کارشو ادامه بده و ۱ تومن تو هفته هم براش حقوق تعیین کرد.
چند ماهی که میگذره از کارکردنش و رضایتی که ازش داشتن باعث میشه حقوقش افزایش پیدا کنه. با این افزایش حقوق هم میتونه هزینه های خانوادشو بده هم کم کم شروع میکنه به پس انداز کردن.
تقریبا۴ سال کارگری میکنه، هم تو اون کارگاه هم یه مدت کوتاه تو کارگاههای آهنگری دیگه ، تا اینکه بالاخره میتونه از پس انداز یه بخشی از حقوق کمی که میگرفته به اضافه انعامهایی که بعضی وقتا از مشتریا میگرفت، ۱۴۰ تومان سرمایه جمع کنه.
چه سالیه؟ ۱۳۱۸ .
۹ شهریور ۱۳۱۸جنگ جهانی دوم شروع شد ،اوضاع سیاسی هم تو ایران خوب نبود. ایران اوایل جنگ بی طرفی خودش رو اعلام کرده بود ولی بعد از درگیری های شوروی و آلمان بریتانیا و شوروی تصمیم گرفتن از شمال و جنوب ایران رو اشغال کنن. شوروی خیلی جدی و سنگین وارد ایران شد، با ۴۰ هزار سرباز و هزارتا تانک تی ۲۶ و ۴۰۹ تا هواپیمای جنگی که توشون بمب افکن های سنگین هم بود.
انگلیس هم با ۱۹ هزار سرباز و ۵۰ تا تانک سبک وارد ایران شد و شهر به شهر راه افتادن سمت تهران. رضا شاه با فشار متفقین به خصوص بریتانیا استعفا داد و سلطنت رسید دست پسرش محمد رضا پهلوی.
اما اون سال یعنی ۱۳۱۸ محسن تو ۱۴ سالگی اولین قدمش رو تو کار تولید برداشت. با سرمایهای که جمع کرده بود، یه مغازه کوچیک تو خیابان عینالدوله یا خیابان ایران کنونی خرید و کمکم فعالیتش رو تو زمینه در و پنجره سازی گسترش داد، تا جایی که بیشتر افراد هم صنفش کارش رو تایید میکردن و قبول داشتن و با همون سن کمش بین بازاریا داشت اسم و رسمی برای خودش دست و پا می کرد.
محسن که هنوز با فامیل اشتهاردیان میشناختنش، خیلی سریع از بچگی وارد بزرگسالی شده بود، بدون اینکه تجربهای از روزهای نوجوانی و جوانی داشته باشه. به سختی کار میکرد تا بتواند هزینه زندگی خواهر و برادرا و مادرش رو هم تامین کنه. محسن کنار کورههای ذوب آهن و تو کارگاههای آهنگری بزرگ شد و هدفش این بود که خانوادهای بزرگتر و مرفه داشته باشه. به خاطر همین تو ۱۷ سالگی یعنی سال ۱۳۲۱ با یه دختری از اقوامش به اسم بتول ازدواج کرد.
مشخص نیست که دلیل واقعی این ماجرا چی بوده، ولی انگار محسن بعد از ازدواج دیگه دوست نداشت فامیل اشتهاردیان رو یدک بکشه. به خاطرهمین سال ۱۳۲۹ راهی ثبت احوال میشه و فامیلی آزمایشو برای خودش انتخاب میکنه. از این سال یعنی زمانی که شده بود ۲۵ سالش دیگه به اسم «محسن آزمایش» میشناختنش.
کارگاه کوچکی که داشت رو یه کمی گسترش داده بود، ولی کارهای دیگه غیر از آهنگری هم انجام میداد، هر کاری که بلد بود و فکر میکرد ازش میتونه پول در بیاره. مثلاً اوایل دهه ۱۳۳۰، دولت و شهرداری تصمیم گرفتن شهر تهران رو لولهکشی کنن. اکثر کارهای لولهکشی، مثل کندن کوچهها و خیابانها، انشعابات آب، ساخت لوله آب، تاسیسات، انبار و… از طریق مناقصه به پیمانکارای خصوصی واگذار شد. محسن آزمایش هم تواین مناقصهها شرکت کرد و برنده شد و اجراشون کرد و پول نسبتا خوبی هم تونست در بیاره.
یکی از اتفاقات مهم برای محسن آزمایش تو دهه سی راهاندازی یه کارگاهی تو شرق تهران بود که البته عاقبت خوشی هم نداشت. هنوز دهه سی تموم نشده بود که یه کارگاهی راهاندازی کرد و تلاش میکرد با تجربهاش تو کار آهنگری صندلی فلزی تولید کنه و به سازنده های اتاق اتوبوس بفروشه. محسن به جز ساختن صندلی، سایر وسایل و لوازم خانگی رو هم تو این کارگاه آبکاری میکرد. وسطای دهه ۳۰ و بعد از کودتای ۲۸ مرداد، مدل زندگی غربی بیشتر از قبل وارد زندگی مردم شده بود و دیگه حتی تو دورترین نقاط روستاها و شهرها هم، میز و صندلی بین لوازم خانگی خانههای مردم دیده میشد. همین موضوع باعث شد کار محسن روز به روز بیشتر رونق بگیره.
محسن آزمایش دیگه تو کارگاهش برو و بیایی داشت و چند تا کارگر هم استخدام کرده بود. اما قرار نبود زندگی بر وفق مرادش باشه. سال ۱۳۳۶ کارگاه محسن دچار حادثه شد که دلیلش هم هیچ وقت مشخص نشد، کارگاهش آتیش گرفت. آتشی که تمام داراییش رو سوزوند و خاکستر کرد. این اتفاق محسن رو نسبت به اطرافیانش بدبین کرد چون فکر مبکرد که این آتش سوزی عمدی بوده و کسایی هستن که نمیخوان اون روی خوش ببیند. البته این زیان بزرگ فقط یه مدت کوتاه محسن رو از زندگی و هدفاش عقب انداخت، بعد از چند ماه تصمیم گرفت همه چیز رو دوباره با شرایط بهتری شروع کنه.
تولد کارخانه آزمایش
محسن که دیگه شده بود ۳۳ سالش، دوباره توهمون زمین کارگاه سابقش تو شرق تهران تو محله تهراننو، یه کارگاه راه انداخت و ۱۶ اسفند سال ۱۳۳۷ با اسم کارخانه صنعتی آزمایش ثبتش کرد. از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۴، یعنی حدود ۷ سال طول کشید تا کارگاه محسن به کارخانه تبدیل بشه و برای خودش اسم و رسم و شهرتی تو صنعت به دست بیاره. ۱۳۴۴ سرمایه اولیه کارخانه محسن حدود ۳ میلیون تومان بود. کار کارخانه که رونق گرفت، در عرض سه سال، یعنی تا سال ۱۳۴۷ سرمایه اولیه شو رسوند به ۲۰ میلیون تومان. دیگه تبدیل به یکی از میلیونرهای ایرانی دهه ۴۰ شده بود.
همون سال ۴۷ تصمیم گرفت کارگاه رو تبدیل کنه به یه فضای خیلی بزرگ برای تولید. یه زمین بزرگ ۱۸۵ هزارمتری تو کیلومتر ۱۰ جاده آبعلی، همون جایی که بعدها به سهراه آزمایش مشهور شد، خرید و این جوری بود که کارخانه مشهور تولید لوازم خانگی آزمایش متولد شد.
زیر بنای اولیه کارخانه و کارگاههاش حدوداً دو یا سه هزارمتر وسعت داشتند. تو همین زمین و سولههای کارخانهای بود که بخاری نفتی، تختخواب، میز و صندلی فلزی، آبگرمکن نفتی و اینجور چیزا میساخت. این دو یا سه هزارمتر تو سالهای میانی دهه ۵۰ یعنی حدود ۱۰ سال بعد تبدیل شد به ۷۳ هزار متر زیربنای کارخانهای.
همزمان با محسن گروه ها و آدم های دیگه ای هم تو ایران راه مشابهی رو شروع کردند. محسن برنامه داشت بشه بزرگترین تولید کننده محصولات و لوازم خانگی ایران. گفتم که تو این راه رقبایی هم داشت. رقبایی مثل برخوردارها و لاجوردی ها که همزمان با محسن وارد بازار لوازم خانگی ایران شده بودن. اونا از خانواده های ثروتمند و تاجر بودن و برای راهاندازی کارخانه و واحد صنعتیشون مثل محسن نباید خودشون رو به زحمت زیادی میانداختنند. اما محسن آزمایش برای رسیدن به کوچکترین فرصتها باید شبانهروز تلاش میکرد.کارخانه آزمایش اواخر دهه چهل، ۵ مدل یخچال، ۷ مدل کولر، ۳ مدل آبگرمن، ۴ مدل بخاری و ۶ مدل اجاق گاز تولید میکرد.
رقبای آزمایشم جالبه یکم در موردشون بدونیم، رقباش هم آدمای بزرگ و سرشناس و کارآفرین هایی بودن که خیلی وقتا اسماشون روشنیدیم، حتی اگه کسی اسم خودشونم نشنیده باشه دیگه حتما اسم کارخونه هایی که تاسیس کردن و محصولاتشونو شنیده.
مثل حاجی برخوردار. محمد تقی برخورداریا همون حاجی برخوردارو احتمالا خیلی از قدیمیا میشناسنش، اسمشو شنیدن خیلیاشون. تاجر لوازم خانگی مدرن بود.(مدرن دوران خودش، مدرن دهه ۳۰)
بین سال های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ صادرات نفت قطع شد.چرا قطع شد چون به پیشنهاد دکتر مصدق مجلس شورای ملی قانون ملی شدن صنعت نفت ایران رو تصویب کرد بریتانیا هم که از این اتفاق شاکی و ناراضی بود به سبک این روزهای آمریکا ایران رو تحریم کرد. مهندسا و نیروهای فنی انگلیسی از پالایشگاه آبادان خارج شدن، تحریم ها علیه صادرات نفت ایران اعمال شد، کشورها تهیدید شدن که اگه نفت ایران رو بخرن تحت تعقیب قضایی قرار میگیرن، کشتیها بیمه نمیشدن وکارهای از این سبک.
نتیجش شد کم شدن درآمد کشور. حاجی برخوردار که دید صادرات و وارداتش به مشکل خورده و یه طبقه متوسط شهرنشین هم شکل گرفته که به محصولاتش احتیاج دارن و میخرنشون، دست به کار تولید شد. اولین شرکتی هم که تاسیس کرد شرکت قوه پارس بود با سرمایه گذاری مشترک آمریکایی ها. بعد پارس الکتریک رو راه اندازی کرد که تلویزیون و وسایل برقی ارتباطی تولید می کرد.
بعد پارس خزرو راه انداخت تو شهر رشت که آبمیوه گیری و چرخ گوشت و پنکه و اینا میساخت.
دید شهرنشینی با سرعت داره جلو میره گفت خوب مردم خونه لازم دارن پس مصالح تقاضاش زیاده رفت شرکت کاشی پارس و سرامیک البرز رو تو قزوین ساخت.
کشت و صنعت جیرفت رو ساخت که محصولات کشاورزی تولید میکرد، لوازم خانگی پارس رو ساخت که یخچال فریزر و ماشین لباسشوئی تولید میکرد. خلاصه برخوردار حسابی سفت و محکم همینجور داشت میساخت و کارآفرینی میکرد و میرفت جلو که شد سال ۱۳۵۷ و انقلاب شد و شرکت ها و کارخونه های صنعتی ایران ملی شد و کارخونه هاش همشون مصادره شد. برخوردار ۱ سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با اینکه علاقه ای به مهاجرت نداشت از ایران خارج شد. سال ۱۳۷۰ برخوردار برگشت ایران ولی دیگه هیچ فعالیت صنعتی نداشت و نهایتا مبتلا شد به آلزایمر و سال ۱۳۹۰ از دنیا رفت و تو آرامگاه خانوادگیش تو بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
حاجی برخورداد تو ۱۵ سال ۱۳ تا شرکت بزرگ ساخت.هنوز هم خیلیاش داره کار میکنه.
دیگه کی بود از رقیبای قهرمان داستانمون یعنی محسن آزمایش؟ خانواده لاجوردی
لاجوردیها کنار آدمایی مثل حاج برخوردار و برادرای اخوان و خسروشاهی اینها فراکسیون سرمایهدارهای مسلمون بودن. کارآفرینهای ردهبالا بودن. به خاطر همینم سالهای اول بعد از انقلاب برای محافظت از سرمایههاشون تو ایران موندن ولی خب وضعیت اونجوری که فکر میکردن پیش نرفت.
سه نسل ازلاجوردیها بیزینس داشتن تو ایران، تاجر بودن. شغل پدریشان فروش نیل و لاجورد بود به خیاط ها تو کاشان. کلا اعضای این خانواده از دهه بیست آدمای مهم اتاق بازرگانی بودن. مخصوصا چهارنفرشون، دو تا برادر یعنی محمود و اکبر و پسرای محمود، یعنی احمد و قاسم. این چهار تا کسب و کار خانواده لاجوردیها رو رسوندن به اوج. تو صنایع مختلفی هم کار میکردن کامپیوتر، الکتریکی، نساجی، صنایع غذایی، شویندهها آخرای دهه سی هم که بانکداری. بزرگترین برندشون هم گروه صنعتی بهشهر بود.
شرکتهای پاکسان، روغن گلنار، روغن پارس، کشتیرانی پرس تانکر، فرش راوند کاشان، پلیاکریل، آکام شیمی، آلبا شیمی و اینها از شرکت های خونواده لاجوردی بود. سالهای آخر پهلوی و نزدیکیای انقلاب همهکاره و در واقع مالک اصلی بانک ایران و ژاپن بودند و سهامدارهای عمده بانک توسعه صنعت و معدن و بانک داریوش بودن. روابط خوبی هم با هویدا داشتن.
انقلاب که شد اکبر ومحمود و پسرش احمد تو ایران ماندند که از شرکت ها و ثروتشون حفاظت کنند و خب مشخص شد که پیشبینیهاشون اشتباه ازآب درآمده است.
توی تیرماه ۱۳۵۸ اموال ۵۲ سرمایهدار از دم ملی اعلام شد که سرمایههای لاجوردیها رو هم شامل میشد.
محسن آزمایش چون تو راه رسیدن به جایگاهی که داشت، سختی زیادی کشیده بود، به خاطر همین برای کارگرا و کارکنانش خیلیی احترام قایل بود. بهشون وام خانه میداد، هزینه عروسی کارگرا رو می داد، بعضی وقتا حتی ماشین خودشو برای شب عروسی میداد به کارمنداش.
یه تحقیقی کرده شرکت نفت، خیلی تحقیق مفصلی هم بوده، مربوطه به آخر دهه ۴۰، درباره حقوق و مزایایی پرداختی تو صنایع ایران بوده. ای تحقیق نشون میده کارخانه آزمایش حقوقی که میداده به کارکنانش حتی بیشتر از مجموعههای دولتی بوده. تا قبل از شروع دهه پنجاه، نگرش محسن آزمایش نسبت به اداره کارخانه سنتی بود. مثلاً اگر با کارگری با خشونت رفتار میکرد آخر روز صداش میکرد یه مقداری پول میداد بهش از دلش درمیآورد. از طرف دیگه استراتژی دیگه ای هم تو اداره کارخانه داشت که مثل چندتا واحد صنعتی معروف دیگه تو اون دوران یک سرهنگ بازنشسته رو استخدام میکردن که کارهای اجرایی و امنیتی کارخونه رو انجام بده. این سرهنگ که معمولاً هم آدمی خشک و مقرراتی بود، باید تلاش میکرد که امنیت کارخانه حفظ بشه. البته این کار مخالفانی هم داشت و بعضیا میگفتن این باعث میشه جو کارخونه امنیتی بشه انگار که سرباز خونست، پادگانه.
۱۳۴۷ تو اوج دوره شکوفایی اقتصادی ایران، پیشبینی فروش کارخانه آزمایش به یک میلیارد رسیده بود. که شصت میلیون ریالشو حقوق داد به کارکنانش. محسن داشت راه رو درست میرفت اینو میشد از سود سازی کارخونه فهمید.تبدیل شده بود به یکی از صنعتگرای مهم ایران . محصولاتش تو کل ایران فروش میرفت خدمات پس از فروش هم راه انداخته بود.سعی داشت تا میتونه تیراژ تولیدشو ببره بالا. همین رشد تولید هم باعث شده بود دیگه بازار ایران براش کوچیک باشه. شروع کرد به صادرات محصولاتش به افغانستان، کویت و کلا شیخنشینهای حاشیه خلیج فارس. کشورهای همسایه بازارهایی بودن که محسن قصد داشت فتحشون کنه. به گفته خود محسن آزمایش، سی درصد بازار افغانستان دست کارخونه آزمایش بود. تازه این موفقیت تو روزهایی اتفاق افتاده بود که کلی کالااز شوروی و جنوب شرق آسیا روانه افغانستان میشدند.
سال ۱۳۴۸ قرار بود، با کمک یه شرکت ژاپنی تلویزیون ۱۹ ۲۱ و ۲۳ اینچی، تو ۱۵ مدل به محصولات مجموعه آزمایش اضافه بشه. دیده بود مردم خیلی دارن به تلویزیون علاقه نشون میدن و امیدوار بود بتونه مدل ۱۹ اینچی رو حتی ارزانتر از بازار کالاهای خارجی به مشتری بفروشه. اما تو این یه زمینه نتونست به نقطه مطلوبی که میخواهد برسه و بعد از چند سال تولید، تلویزیون رو از خط تولید خارج کرد.
با همه افت و خیزهای تولید، کارخونه آزمایش اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه سالیانه دوازده هزار اجاق گاز، بیست و دو هزار آبگرمکن نفتی، سی هزار بخاری نفتی، چهل هزار کولر، ده هزار یخچال و فریزر و شصت هزار تا تلویزیون تولید میکرد. البته حجم و نوع تولید براساس مقدار تقاضا تو سالهای مختلف تغییر میکرد.
گفتم که محسن تو دهه ۵۰ کالاهاشو به بازارهای حاشیه خلیج فارس هم ارسال میکرد. این همان بازاری بود که تو دهه ۸۰ از طرف مدیرای بخش خصوصی ایران به «بازار بزرگ اسلامی» معروف شد، ولی این بار ایران کمتر از ۵ درصد این بازار رو تونسته بود دست خودش بگیره. این یعنی میراث محسن تو تولید و صادرات محصولات لوازم خانگی، تبدیل به یه رکورد دستنیافتنی تو صنعت کشور شد.
محسن آزمایش به خاطر گرفتارهای خانوادگی و کاری، حتی بعئد از اینکه وضع مالیاش هم سر و سامان گرفته بود، فرصتی برای تحصیل پیدا نکرد. اما یکی از مهمترین مسایلی که همیشه بهش معتقد بود آموزش و تربیت افراد ماهر تو کار بود. آخرای دهه ۴۰ تو کارخانش کارگاههای فنی برای تحصیل کارمنداش ساخته بود که هم کارمندا هم سرویس کارا تو این کارگاهها، آموزش میدیدند. آزمایش اولش ۳۳۰ تا هنرجو رو هم پذیرفته بود.
محسن یه ایده ای هم داشت که حالا کاری به درستی و غلطیش ندارم، میشه راجبش بحث کرد ولی عقیدش این بود که ما باید نیروی کار ماهر تا میتونیم آموزش بدیم و استخدام کنیم بعد هم کارارو از حالت سنتی خارج کنیم و با ماشین های خودکار و پیشرفته کیفیت محصول رو بیاریم بالا بدن اینکه نگران بیکار شدن کارگرا باشیم چون اگه بتونیم تنوع محصول رو ببریم بالا و بازارهای جدید پیدا کنیم نیازی نیست کسی رو هم اخراج کنیم.. مشکل اساسی از نظر محسن آزمایش کمبود مهندسا، متخصصا و کارکنای فنی مجرب بود که بتونن با این ماشین های جدید کار کنن و کنترلشون کنن و نگهداریشون کنن. به خاطر همینم جدای از اون دوره های آموزشی ای که راه انداخته بود و نیروی ماهر تربیت میکرد یه تعدادی رو هم میفرستاد خارج که کار یاد بگیرن و برگردن تو مملکت کار کنن و تولید کنن.
موضوع آموزش نیروی کار ماهر مسلهای نبود که فقط به کارخانه آزمایش محدود بشه. همزمان با کارهای محسن، سیاستگذارها هم تو زمینه صنایع ایران به این موضوع توجه داشتند. سازمان برنامه پیشبینی کرده بود که تا آخر سال ۱۳۵۱ یعنی تا آخر برنامه چهارم توسعه، کشور حداقل ۲۰ هزارتا نیروی متخصص و ماهر نیاز داره.
همون دوره یه اتفاقی تو فضای کسب و کار ایران افتاده بود که خیلی از کارخانههای صنعتی رو با چالش روبرو کرده بود. بیشتر واحدهای صنعتی برای تامین نیروهای کار مورد نیازشون یه راه حل بد پیدا کرده بودن. میرفتن پیش متخصصای کارخانههای دیگه و با پیشنهادهای مالی بالاتری تلاش میکردن کارمندای مجرب رو ببرن تو مجموعه خودشون.
یعنی از هم متخصص میدزدیدن. اون روزها بین فعالای صنعتی کمکم داشت مرسوم میشد. اما تو این فضا محسن آزمایش چیکار میکرد، به جای دزدی متخصص، تصمیم میگیره با راهاندازی هنرستان، متخصص تربیت کنه تا به واحدهای صنعتی دیگه هم راه درست دسترسی به کارمندان ماهر رو نشون بده.
فعالیت های کارخونه آزمایش خیلی گسترده شده بود در این حد که محسن مجبور شد تو شهرهای دیگه ایران هم واحدهای صنعتی راهاندازی کنه تا یه بخشهایی از کار کارخانه رو ببره اون جاها. سال ۱۳۵۴ مجتمع صنعتی آزمایش تو مرودشت شیراز با چهار میلیارد ریال سرمایهگذاری، شروع به کار کرد. سیصدهزار متر زمین برای این منظور خریداری شد و قرار بود یه بخش بزرگی از ماشینآلات کارخانه به صورت تمام اتوماتیک باشه. پیشبینیهای بزرگی برای این واحد صنعتی شده بود. مثلاً اینکه سرمایهگذاری تو این واحد صنعتی تا ۷ میلیارد ریال افزایش پیدا کنه یا زیر بنای کارخانه را به وسعت بیشتری برسانند.
خود محسن آزمایش هم چشمانداز بزرگی برای واحد صنعتی مرودشت در نظر داشت. میخواست اونجا یک میلیون و چهارصدهزار دستگاه و وسیله خانگی مثل کولر، یخچال، اجاق گاز، بخاری و… تولید کند. قصد داشت برای تعداد ۱۵۰۰ نفر تو این واحد صنعتی کارآفرینی کنه. آزمایش میخواست مثل کارخانه تهران، بساط آموزش رو تو مرودشت هم پایهگذاری کنه و ۵۰۰ دانشآموز با هزینه بنیاد آزمایشاونجا تحصیل کنند. حتی جای این هنرستان رو هم به صورت دائمی وقف آموزش کنه. اما مشکل کمبود برق، سیمان، آهن، نیروی کار ماهر، محدودیت بنادر و از همه مهمتر حوادث سیاسی ایران از دی ماه ۱۳۵۶ تا وقوع انقلاب، باعث شد اهداف در نظر گرفته شده برای این واحد صنعتی به تعویق بیفتد.
حالا آزمایش یه واحد صنعتی تو مرودشت داشت ویه کارخانه بزرگ تو تهران، محسن رفت سراغ شهر ساوه که اوایل دهه ۵۰، دیکه تبدیل به یه شهر صنعتی شده بودو شرکت فابیست رو تاسیس کرد. کار اصلی این واحد تولیدی، تولید پنلهای پیشساخته بود. این پنلها تو کارهای ساختمانی استفاده میشد. محسن برای تبلیغ محصولی که خودش تولید میکرد، بیشتر ساخت و ساز تو واحد صنعتی مرودشت رو با استفاده از همین پنلهای تولیدی شرکت فابیست انجام داد.
زندگی خصوصی و خانوادگی محسن آزمایش هم مثل زندگی کاری و سنعتیش، پر از بالا و پایین بود.محسن همیشه دوست داشت یه خانواده بزرگ داشته باشه با کلی بچه و نوه و نتیجه. اما از سال ۱۳۲۱ که با بتول ازدواج کرده بود تا ۱۶ سال بعد نتونسته بودن بچه دار بشن. همین باعث شد سال ۱۳۳۷، محسن با فرزانه سیمینپور یه دختر نوجوان که ۱۵ سالش بود و از فامیلاش بود ازدواج کنه. همسر اولش بعنی بتول هم مخالفتی با این ازدواج نکرد، شاید به خاطر ترس از دست دادن شوهرش، نمیدونم، ولی هیچ مخالفتی نداشت با این کار محسن.
حاصل این ازدواج دومش چهار فرزند بود؛ امیرمسعود متولد سال ۱۳۳۹، مژگان متولد ۱۳۴۰، نادی متولد ۱۳۴۴ و نازنین متولد ۱۳۴۹. تو همه سال هایی که محسن تو ایران بود با هر دوتا همسرش و بچه هاش با هم زندگی میکردن.
نکته جالب اینه که هیچ کدوم از بچه هاش بعدها وارد کارها و اداره امور کارخانه نشدن. تنها پسرش هم قبل از انقلاب راهی فرنگ شد که اونجا درست بخونه. برادرای محسن هم هر کدوم برای خودشون کسب وکاری ساخته بودند و تمایلی به کارمندی برای برادرشون نشون نمیدادن. اما اینها تنها دلیل تنها ماندن محسن تو کارخانه نبود، آزمایش هرچند نظام کارخانهداری غربی رو برای خودش انتخاب کرده بود، ولی برخلاف خیلی از کمپانیهای موفق ایرانی و خارجی ترجیح میداد تا سرمایهداری خانوادگی رو ترویج نکنه. سعی داشت فقط نیروهای کارآزموده و کاربلد و ماهر و متخصص تو کارها رو ببره تو مجموعه خودش و مشغول به کار کنه و مقل خاندان برخوردارها یا لاجوردیها که هم دوره و حتی رقیبش بودند، مسئولیتهای کارخانهاش رو بین افراد خانواده تقسیم نمیکرد. معمولاً مدیرای با تحربه رو برای هیئت مدیره انتخاب میکرد و خودش دیگه کم کم فقط شده بود سهام دار و سیاست گذار مجموعه. البته این روش در نهایت چندان بهنفع شخص خودش تموم نشد.
انقلاب که پیروز شد، تا چند ماه اول که کارخانهها به خاطر اعتصابات مدام تعطیل میشد و کار تولید عملاً خوابیده بود. اما تصویب قانون حفاظت از صنایع ایران ضربه سختتری به صنعتگرایی مثل محسن آزمایش زد. سال ۱۳۵۸ هرسه کارخانه تهران، ساوه و مرودشت مشمول قانون حفاظت از صنایع شد و یکی یکی مصادره شدند. این شرایط، محسن رو به این پذیرش رسوند که بهتره کشور رو ترک کنه. تصمیم گرفت بره پیش پسرش که اون موقع داشت سوئیس زندگی میکرد. این شد که با همسر دوم و سه تا دخترش از کشور خارج شد.
از سال ۱۳۵۷ تا ۱۴ سال بعد محسن مجبور بود روزهاشو تو حسرت و ناامیدی تو غربت بگذرنه. اون که از ۱۱ سالگی تا ۵۳ سالگی روزی ۱۰ ساعت کار کرده بود و مجموعه های صنعتی موفقی راه انداخته بود. مجبور شده بود به خاطر تغییر شرایط سیاسی همه حاصل عمرشورها کنه و بره تو یه کشور دیگه زندگی کنه. با وجود پولدار شدن و سفرهای متعدد خارجی که میرفت اما نگاه سنتی به زندگی خانوادگی داشت. همین موضوع باعث شد تو سوییس با همسر و دخترانش به مشکل بخوره. خانوادش تحمل رفتار مردسالاریش تو غربو نداشتن، مخصوصا حالا که دیگه خبری از اون محسن آزمایش ثروتمند و پر نفوذ نبود. دخترهاش یکی یکی وارد دانشگاه میشدن و میرفتن دنبال زندگی مستقل خودشون. همین مسایل باعث تنشهای زیاد میان محسن و افراد خانواده میشد.
محسن آزمایش که روزی نزدیک ۲ هزار نفر رو تحت حمایت و سرپرستی داشت تو غربت محتاج خانواده شده بود. این مسایل روحش رو کمکم از درون نابود کرد. فرزانه همسر دوم محسن تاب این شرایط رو نداشت و سال ۱۳۶۶ از آزمایش جدا شد. تنها همدم محسن تو سالهای پایانی عمرش پسرش امیرمسعود بود. بعد از جدایی از همسرش خیلی مریض و رنجور شده بود و آخر هم سال ۱۳۷۱ تو شهر رباط کشور مراکش از دنیا رفت.
بعد از مصادره کارخانجات آزمایش، نهادهای دولتی مثل سازمان صنایع ملی، مدیریت کارخانه محسن رو دستشون گرفتن. این روند ادامه داشت تا اینکه با تقسیم سهام این کارخانه، نهادهای شبه دولتی مثل سازمان خصوصیسازی و صندوق بازنشستگی هم سهام کارخانه را خریدند. وقتی مدیرت کارخانه مشخص شد، طرحهای متوقفشده کارخانه دوباره فعال شدند. این روند تا جایی ادامه پیدا کرد که سال ۱۳۶۳ طرح تولید کولر، الکترو پمپ، ماشین لباسشویی تو شرکت آزمایش به بهرهبرداری رسید.
کار کارخانه تقریباً تا بیست سال بعد یعنی اوایل دهه ۱۳۸۰ رونق داشت. تو این مدت کالاهای تازهای مثل یخچال ساید بای ساید، شومینه گازی، جاروبرقی، آبمیوهگیری و… رو هم به بازار عرضه کردند. ۱۳۰ تا فروشگاه زنجیزهای هم تو سراسر کشور این کالاهارو توزیع میکردن. اما از دهه هشتاد به بعد، زیان انباشته کارخانجات آزمایش به حدی رسیده بود که سال ۱۳۸۳ حدود دوازده و نیم میلیارد تومان زیان تو حساب و کتاب شرکت وجود داشت. فروش زمینها، تعدیل نیرو، جابجایی مدیران وکارای اینجوری هیچکدام برای بهبود شرایط موثر نبود. در نهایت هم وام گرفتن از بانکها وعدم توانایی تو بازپرداختشون باعث سقوط سریعتر برند آزمایش شد.
تمامی حقوق مادی، معنوی و انتشار برای پادکست نرخ محفوظ است.