مرکز کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف سعی داشته تا با نگارش کتاب سی کارآفرین، قدمی در راستای انتقال تجربیات کارآفرینان و مفاهیم کاربردی کسب و کار بردارد. مجری این طرح گروه تولید محتوای کی نگار بوده و در ادامه بخش هایی از مصاحبه با آقای آرمین احمدی آورده شده است.
“من آرمین احمدی، متولد سال ۶۶ در شیراز هستم. دوره متوسطه را در دبیرستان نمونه توحید شیراز سپری کردم و جزء دانش آموزان نمونه بودم. آن موقع ما در مدرسه فعالیت های فوق برنامه زیادی انجام می دادیم؛ برای مثال ما اینترنت پرسرعت نداشتیم، ما با اینترنت Dial Up سایت مدرسه را طراحی و راهاندازی کردیم یا کتابخانه مدرسه را اداره میکردیم. همچنین مراسم زیادی در مدرسه برگزار می کردیم و خلاصه زیاد در این فضاها بودیم تا ا ینکه دی ماه سال۸۳ در حالی که اصلا در حال و هوای درس و کنکور نبودم با خودم گتتم من باید دانشگاه شریف قبول شوم. بنابراین درسرخواندن برای کنکور را شروع کردم و مهندسی شیمی دانشگاه شریف قبول شدم.
هر سال اول مهر مؤسسات خیریه به دانشگاه مراجعه و خودشان را معرفی می کنند. من آبان سال ۸۴ ضو انجمن امام علی شدم و بابت جمع آوری پول برای خیریه ایده می دادیم؛ برای مثال جام PES برگزار میکردیم تا بچه ها بازی کنند با هم مسابقه بدهند و پول جمع شود. نمایشگاه خوراکی برگزار میکردیم و یک بار من خودم رفتم بازار نخود، لوبیا و رشته خریدم، داخل محوطه دانشگاه آش پختم بعد به دانشجوها فروختیم و به این شکل پول جمع می شد. مدتی هم در فضای کمک کردن به انجمنهای دانشگاه ، کنفرانس ها و همایشها بودم و کارهای اجرایی میکردم تا اینکه دوره لیسانس به اتمام رسید و در شعبه دانشگاه شیراز در دبی مشغول به کار شدم و کار اجرایی انجام می دادم ولی گرانیها و مشکلات ناشی از آن پیش آمد و حقوقهایی که قرار بود به درهم پرداخت شود، به ریال تبدیل شد. در نتیجه ما برگشتیم ایران و همکاری ام را با دکتر موسوی که بر روی پروژه ملی غشاء در مرکز غشاء دانشگاه کار میکرد، آغاز کردم. چند تا پروژه کلان وجود دا شت که فرصت خوبی برای کار با تیم های مختلف از جمله تیم مارکتینگ، تیم مهندسی کامپیوتر، تیم مهندسی مکانیک، تیم مهندسی شیمی را برای من فراهم کرد و من باز هم عملا کارهای اجرائی انجام می دادم. تقریبا دو سالی را با دکتر موسوی کار کردم تا اینکه سال ۹۲ با توجه به اینکه هر روز به دانشگاه می رفتم، تصمیم گرفتم تحصیلاتم را در مقطع کار شنا سی ارشد ادامه دهم. بنابراین کنکور دادم و در رشته بیوتکنولوژی دانشگاه صنعتی شریب پذیرفته شدم. همزمان با آن چندین کار جانبی هم پیش آمد؛ مثلا بحث دریاچه ارومیه با دکتر روستاآزاد در رابطه با محیط زیست پیش آمد.
من در پروژههای خیلی خوبی وارد شدم و بیشتر در فاز اجرایی همکاری کردم تا فاز علمی آن ولی به هر حال باید چند تا گروه و تیم را در کنار هم مدیریت میکردم تا اینکه معاونت علمی ، ستاد توسعه زیست فن آوری را ایجاد کرد و یک سری کارگروه تشکیل شد که یکی از آنها کارگروه صنعت و ساخت تجهیزات زیست فن آوری بود و من دبیر آن شدم و باعث شد با ۳۰۰-۴۰۰ تا شرکت که سازنده این تجهیزات بودند در تماس باشم.
زمانی که آقای دکتر روستاآزاد رئیس دانشگاه شریف بودند، ایده ای مطرح شد که ما دانشگاه های عراق را مطالعه کنیم تا آنها دانشجوها و اساتید خود را برای ادامه تحصیل به دانشگاه های ما بفرستند. آقای دکتر روستاآزاد و آقای دکتر عبدخدایی یک سفر رفتند تمام دانشگاه های عراق را بازدید کردند. ما بازوی اجرایی واحد بین الملل دانشگاه شدیم و یک سری اساتید از عراق آمدند و ما برای آنها محل اسکان تدارک دیدیم، دوره های لازم برگزار شد و آموزشهای مورد نیاز را از اساتید ما گرفتند با این هدف که ما با آنها ارتباط داشته باشیم و مشاور پروژه های آنها در عراق شویم.
ارتباطاتی با آژانس ها و سازمان های گردشگری شکل گرفت و در چند تا دوره آموزشی شرکت کردیم و در نهایت منجر به این شد که تصمیم بگیریم به سمت گردشگری سوئیچ کنیم و بنابراین یامانه سیرو را استارت زدیم و محلی برای راهنمایی و بازدید مجازی از اماکن گردشگری ایران شد تا قبل از اینکه گردشگر بخواهد به صورت حضوری از جایی بازدید کند به کمک فناوری یک حس مجازی به او بدهیم و بتوانیم خدمات مورد نیاز او را فراهم کنیم.
نفرات اصلی تیم از دوستان قدیمی من هستند؛ برای مثال با یکی از بچه ها از سال ۸۳ و قبل از دانشگاه از طریق اینترنت دوست شدم و بعد از ۶ سال همدیگر را دیدیم. یکی دیگر از آنها از دو ستان دانشگاه و دیگری که شریک من در کارهای اصلی است از دانشجوهای دانشگاه شریف بود. به تدریج که کار بزرگتر شد خدا را شکر توانستیم تیم خوبی ببندیم.
من هر روز از خودم می پر سم که چرا من از دانشگاه های خارج پذیرش نگرفتم یا اینکه چرا کارمند نشدم؟ شاید کارمندی راحت تر با شد زیرا در نهایت یک گزارش می دهم، حقوقم سر ماه به حسابم واریز می شود ، استرس ها و دغدغه های آن هم کمتراست. الان می گویند شرکت های دانش بنیان معاف از مالیات هستند ولی کجا اینگونه است؟
ما خودمان خواستیم در ایران بمانیم و کار کنیم ولی این انتخاب هر روز به چالش کشیده می شود. جالب است که ا ین سؤالات، فقط چالش های من نیست و ما ۱۰ تا تیم داریم که هر روز این سؤالات را از خودشان می پرسند. به هر حال این کار مزیتهایی هم برای من دارد.
گردشگری ایران در دست دولت ا ست و امکان دارد چند روز دیگر بگوید نمی خواهم توریست وارد ایران شود و همین که از کشورهای اطراف وارد می شوند کافی است. شاید روزی هم بیاید که دولت بگوید درها را باز کنید که توریست ها بیایند و خوش باشند. اینجاست که مشکلات ما شروع می شود زیرا زیرساخت های لازم از جمله هتل های مناسب در اختیار نداریم. من کاری برای این مشکلات نمی توانم انجام دهم ولی در بخش فنآورانه آن یعنی IT میتوانم خدمات مناسبی ارائه دهم.
من خیلی دوست دارم با توجه به پتانسیل هایی که در کشور داریم در ۵ سال آینده شرایط را به گونه ای مهیا کنیم تا بتوانیم میزبان حداقل ۵۰۰۰ توریست در سال باشیم.
به نظر من بودجه تخصیص داده شده برای حمایت از شرکت های دانش بنیان که در اختیار دولت است را به این شرکت ها بدهند. شاید دولت چرتکه میاندازد و با خودش میگوید اگر من این پول را به فلان شرکت نوپای دانشبنیان بدهم، چون تجربه لازم را ندارد، حقوق کارکنانش را که داد پولش تمام میشود و دیگر نمیتواند پول من را پس بدهد.
مشکل اصلی ما نقدینگی است و وقتی که مثلا با شهرداری قرارداد می بندیم، پول ما را سال آینده می دهند. به نظر من این مشکلات می تواند برطرف شود به این صورت که تسهیلاتی نظیر عدم شرکت در مناقصات و معافیت از بیمه و مالیات برای ما در نظر بگیرند.
قطعا اگر به گذشته برگردم دوباره همین راه را طی می کردم ولی نه با دیدگاه فعلی؛ برای مثال گاهی از ما تعریف کرده اند و وعده و وعیدهایی به ما داده اند ولی بعد از مدتی فهمیدیم که اینها شرح جلسه بوده و در واقع خبر خاصی نبوده است.
در سال ۹۰ شرکتی داشتیم که در زمینه غذ ایی فعالیت میکرد و به ر شته تحصیلی من هم مربوط بود. یک سری ایده غذایی داشتیم ولی نتوانستیم سرمایه گذار پیدا کنیم و شرکت منحل شد. سال ۹۲ شرکتی را با یک سری دوستان که بچه های دانشگاه صنعتی شریف بودند راه اندازی کردیم که قصد داشتیم در حوزه IT کار کنیم و یک Social Network ایجاد کنیم ولی حرف همدیگر را نمیفهمیدیم و در نتیجه تیم به مشکل برخورد کرد. در همه تیمها یک نفر باید باشد که حرف آخر را بزند و همه از او حرف شنوی داشته باشند.
به نظر من دانشگاه باید در فعالیت های خودش تجدید نظر کند و مقداری در آن چابک سازی کند؛ برای مثال ۷-۸ ماه است که می خواهند به ما کمک کنند ولی هنوز صورت نپذیرفته ا ست یا اینکه ما یک سال در نوبت بودیم تا وارد مرکز ر شد شویم. دانشجویی در سال سوم ایدهای دارد و تصمیم میگیرد آن را عملیاتی کند اگر دانشگاه او را معطل کند، وقتی به زمان اپلای رسید، با خود می گوید بهتر است از خارج پذیرش بگیرم و بروم. چرا عمرم را تلف کنم؟ اگر دانشگاه واقعا قصد حمایت و کمک دارد عجله کند.
به نظرمن در ایران صنعت و دانشگاه هیچ زمانی نمیتوانند با هم ارتباط داشته باشند و هیچ راه حلی هم ندارد. گاهی اوقات میگویند MIT فلان کار را برای صنعت انجام می دهد در حالی که نه دانشگاه ما ا صلا شبیه MIT ا ست و نه صنعت ما شبیه صنعت آمریکا است. صنعت ما مشخص ا ست که در نهایت واردات و مونتاژ است و دانشگاه هیچ کاری برای این صنعت نمیتواند انجام دهد. وظیته دانشگاه های ما این است که مقاله تولید کنند که به هیچ درد صنعت نمیخورد.”
تمامی حقوق مادی، معنوی و انتشار برای پادکست نرخ محفوظ است.